- ۰۰/۰۳/۰۹
هر چند کم..
خب راستش نمیدونم از کجا شروع کنم!
تو این چن وقت اخیر، (تقریبا از وقتی امتحانام شروع شده) خیلی حس و حال عجیبی دارم..
اولش که مجبورم کردن بخاطر کمبود وزنم برم دکتر تغذیه!.. نمیدونم چه فازیه که گیر دادن به لاغر بودنم؛ گرچه میدونم به صلاح خودمه ولی هیییی.. از خوردن قرص و دوا درمون خسته شدم. # - #
امتحانامم یه طرف!؛ تقریبا کلافهام کردن و شدن سوهان مغزم*
یه سری اتفاقات مختلف باعث شدن بیشتر از قبل به زندگیم و وضعیتی که الان دارم توجه کنم. شاید مسخرس شایدم بی ربط! ولی دیگه اهمیتی به بعضی چیزا نمیدم مثل نمرات کارنامم.. گرچه پارسال و امسال نمره هامو به گند کشیدم ولی خب الان این بی توجهیم بیشتر شده و کلا بیخیال شدم!^
شاید بگین خب این چه سودی داره؟ سودش اینه بیشتر از درس و مشق به زندگیم توجه میکنم.. باورم نمیشه ولی همین چند روز پیش با دوستم راجب ظاهر و قیافم حرف میزدیم و خودم با زبون خودم گفتم خوشگلم! O - O (درحالی که قبلن همش میگفتم زشت و بی ریختم و..)
اعتماد به نفسم بیشتر از قبل شده و حس میکنم میتونم از عهده خیلی چیزا بر بیام.. راجب هر استعدادی که دارم صحبت میکنم بدون اینکه اهمیتی به نظر بقیه بدم!" نمیدونم سبب این خلق و خوی جدیدم چیه ولی هرچی یا هرکی که هست باعث شده طعم واقعی و حقیقی زندگیرو بچشم و بفهمم واقعن کیم و چیم؟! همه چیزو درک میکنم و میفهمم! هرچند کم..
خیلی پیچیده و در عین حال قابل فهمه.. خب امیدوارم درک حرفام براتون سخت نبوده باشه^-^